Диалоги на персидском языке (начальный уровень). Урок 28

دیروز به موزۀ مادام توسو در لندن رفتم. در آنجا مجسمه هایِ زیادی از آدم هایِ معروف و مشهورِ دیدم. با چند تا از آنها عکس انداختم. برایِ من از همه جالب ترمجسمۀ دیوید بکهام فوتبالیست و کاپیتانِ پیشینِ تیمِ ملّیِ انگلیس بود. من از بچّگی عاشقِ بازیِ او هستم، امّا او دیگر بازی نمی کند. بکهام در سال ۲۰۱۳ در ۳۸ سالگی پس از ۲۰ سال فوتبال حرفه ای از فوتبال به عنوانِ بازیکن خداحافظی کرد.

اوّل خواهرم با مجسمۀ او عکس انداخت. بعد نوبتِ من شد. ناگهان یک گوشۀ سالن خیلی شلوغ شد. برگشتم. خیلی تعجّب کردم.

دیدوید بکهام با همسرش ویکتوریا و چهار فرزندش در آنجا بود. او عاشقِ خانواده اش است و بیشترِ وقت آزادش را با آنها می گذراند. آن روز هم به همین علّت با خانواده اش آنجا بود. بچّه هایِ زیادی دور و برش بودند. من و خواهرم هم جلو رفتیم و از آنها عکس گرفتیم.

بکهام موسیقی، فیلم، ورزش، خرید و کارهایِ خیریه را خیلی دوست دارد. البته کمی وسواسی ای هم است! در زندگی او، همه چیز باید مرتّب باشد. برایِ مثال، آنها سه یخچال دارند! در یکی غذا، در دوّمی سالاد و در سوّمی فقط نوشیدنی می گذارند. او اخلاقِ عجیبی دارد. برایِ نمونه، اگر پنج تا قوطیِ نوشابه باشد، یکی از آنها را دور می اندازد زیرا همه چیز باید جفت یا زوج باشد.

:Диалог №1

مادر:    اتاقت خیلی نامرتّبه. باید اونُ مرتّب کنی.

مریم:  باشه. این عکسا رُ چه کار کنم؟

مادر:    باید اونا رُ بذاری تو آلبوم.

مریم:  با این کاغذا چه کار کنم؟

مادر:    اونا رُ دور بنداز.

مریم:  این مجسمه رُ کجا بذارم؟

مادر:   لطفاً بذار گوشۀ سالن. 

مریم:  مهمونا کی می رسن؟

مادر:    ساعتِ پنج. 

:Диалог №2

 

 مریم:  دیروز کجا بودی؟

نیک:  با پدر رفتیم استادیوم.

مریم:  مسابقه بود؟

نیک:  آره، بین منچستر یونایتد و چلسی.

مریم:  خوش گذشت؟

نیک:  خیلی. اونجا با دیوید بکهام عکس گرفتیم.

مریم:  مگی اونم بازی می کرد؟

نیک:  نه با پسرش بازیُ تماشا می کرد.