Видео на персидском языке (начальный уровень). Урок 25

از امروز تا سه هفتۀ دیگر تنها هستم زیرا پدر و مادرم دیشب به ایران رفتند. اوّل خیلی خوشحال بودم که تنها هستم و دیگر کسی به من دستور نمی دهد، امّا این خوشحالی خیلی زود تمام شد.

صبح از خواب بلند شدم و درِ یخچال را باز کردم. هیچ چیز در یخچال نبود به جز یک بطری آب. یک کاغذ رویِ میز به خطّ مادرم بود. شروع کردم به خواندنِ نامه:

 

مریم جان،

صبح به خیر. سفر ما ناگهانی اتفاق افتاد. از امروز برای سه هفته تنها هستی.

پولِ نقد زیاد نداشتیم. مقداری پول روی تلویزیون است. این مدّت را با آن بگذران. نان، شیر، کره، عسل و پنیر برایِ صبحانه ات بخَر. در کابینتِ آشپزخانه برنج، روغن، تخمِ مرغ، پیاز و سیب زمینی داریم. در فریزر هم کمی گوشت و مرغ هست. ناهار و شام برای خودت درست کن. خیلی هم رستوران نرو و ساندویچ نخور چون غذایِ بیرون خیلی سالم نیست و پولت هم زود تمام می شود. هر روز صبح اتاقت را مرتّب کن و به گل ها آب بده.

برایِ آمدنِ ما، حتماً خانه را تمیز کن، ظرف ها را بشور و غذا آماده کن.

دخترم، مواظبِ خودت باش.

مامان و بابا 

 

Дополнительный диалог №1

 مریم:  سلام مامان.

مادر:    سلام مریم جون. کی بیدار شدی؟

مریم:  نیم ساعت پیش.

مادر:    صبحونه خوردی؟

مریم:  آره. دیروز رفتم خرید. شیر، پنیر، کره، عسل خریدم.

مادر:    به گلا آب دادی؟

مریم:  آره. هر روز آب می دم.

 

Дополнительный диалог №2

مریم:  سلام بابا.

پدر:     سلام مریم، چطوری؟

مریم:  خوبم. شما کی می آین؟

پدر:     فردا ساعتِ نه پرواز می کنیم.

مریم:  کی می رسین؟

پدر:     ساعتِ چهارِ صبح. خونه رو تمیز کن.

مریم:  دیروز تمیز کردم.

پدر:     آفرین. پس بیا فرودگاه دنبالمون.

مریم: باشه. با دوستم میام.